مهاجر

ساخت وبلاگ

نورالدین مهاجر بیچاره یی است که به کشور بیگانه با داشتن مشکلاتیکه در جامعه خود داشت رخت سفر بست وحالا آنکه این سفر را طی کرده هیچ کس به وی کمک نمی کند به کدام جا برود به خاطر بهتر شدن اقتصاد فامیل خود کار کند تا بتوانند یکی از مشکلات خود را حل کند مهاجر کار سختی است که انسان قبل از آنکه به کشوردیگری سفر کند به هزاران مشکلات روبرو می شود از قبیل خطر افتادن به دریاها انسان که میلیون ها مهاجرین را به آغوش گرفته ، خطر از دست دادن فامیل که یک جای مهاجرت کردند وخطر از بین رفتن جان توسط همان قاچاق بران وانواع مشکلات دیگر را متحمل شده رخت سفر مینمایند وزمانیکه در آن کشور می رود توسط افراد آن کشور دستگیر شده به پشت میله های زندان می رود ویا به شکم گرسته در کنار سرک، چتل دانی های می خوابند هر روز با شکم گرسنه سر به دروازه های می زنند که یک رخ هم به روی آنان نمی کشن.

نورالدین هم به همین معضل دچار شد ناله وفریاد می کند ولی هیچ کس صدایش را گوش نمی کنند و پول هم به قدر کافی ندارد که به وطن خود برگشته همراه به فامیل عزیر مهربان خود زنده گی باقی مانده اش را سپری کند. روزی از روز ها بود درکنار نانوایی نشسته بود که چه قسم با نداشتن پول شکم خود را سیر کند ناگاه یک مرد پول دار در پیش وی آمد وگفت آیا می خواهی شکم خود را سیر کنی؟

نورالدین بیچاره ناچار راضی شد وهمراه آن مرد پول دار رفت وزمانیکه به خانه اش رسیدند به صفایی حویلی اش مشغول شد و هر روز صبح وقت از خواب بیدار می شد اولتر از همه صبحانه شخص پول را آماده می کرد وبعد تمام حویلی را جاروب می کرد وبه تمام حیوانات اهلی صاحبش نان می داد وشکم آنها را سیر می کرد ودر اثنای همین کار های شکم گرسنه خود را فراموش می کرد وزمانیکه شام می شد وباز برای آماده ساختن نان شام آماده گی میگرفت این همه کار به خاطر شکم گرسنه اش می کرد وامیدی هم به خاطر برگشتن به خانه اش را نداشت واز طرف دیگر فامیل نورالدین هم نمی دانستند آیا او به جان سلامتی به آنجا رسیده ویا به دریا غرق شده این جهانی فانی را وداع گفته وروزانه به پیش قاچاق بران می رود  واز فرزند  مهربانش پرسان می کنند ولی کسی حاضر نمی شود که به فامیل غم دیده اش جواب دهند.

پس ای جوانان عزیز این قسم مهاجری را به پشت کمر خود نبندید وفامیل وملت غم دیده خود را به مشکلات فراوانی تنها نه گذارید دست به دست هم داده مردم فقیر ، بازماند گان شهیدان، بیکار ونادار خود را همراهی کنید. که روزانه وقتیکه چشمان خود را از خواب باز می کند صدای انفجار را می شنوند و دریای خون از نزدیکان که هنوز مفهوم زنده گی را نمی دانند به صورت توسط چشمانشان می بیبنند ودر دل شان با دیدن این صحنه واقعی سنگ بزرگ مانده می شود که نه توان گریه کردن می داند ونه توان شکایت کردن از حاملان این انفجار لطفآ به کشور های دیگر نروید وخواهر، برادر، مادر، پدر غم دیده خود را تنها نگذارید واگر در پشت کاری هستید بیاید کشور خود را جاروب کنید که در هر کوچه وبازار مملو ازدریای خون می باشد این کار برای شما مقدس ترین کارها خواهد بود.

 ادیبه


برچسب‌ها: مهاجر
+ نوشته شده در  جمعه ۱۹ خرداد ۱۳۹۶ساعت 0:13  توسط دانشجویان صنف سوم ژورنالیزم 1396  | 
پدرم عشق همیشگی من...
ما را در سایت پدرم عشق همیشگی من دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 5journalism174 بازدید : 165 تاريخ : شنبه 20 خرداد 1396 ساعت: 8:42